الن چند ماه می گذره که من به جز النا و صبا از دوستانم خبر ندارم اصلا نمی دونم حالشون خوبه یا بد البته یک جورایی هم خوب شد چون نمی خوام خاطره ی تلخ روزای گذشته برام تکرار بشهبذارید موضوع رو از اول بگم از اول اول بدون هیچ دوروغی کلاس دوم راهنمایی بودم مدارس باز شده بود تو کلاس دیدم صبا و النا پیش هم نشستن به النا حسودیم شد وهمش سعی می کردم میونه ی النا و صبا رو بهم بزنم و النا رو اذیت میکردم مثلا عاشق وان دایرکشن بود و رو میزش نام هری رو می نوشت منم همون رو می نوشتم واذیتش می کردم النا هم از کار های من خسته شد و با من قهر کرد و باعث جدایی منو صبا شد حالا من با کینه به النا نگاه میردم چند هفته بعد النا با من حرف زد و شوخی کرد و باعث شد عادت های بد مثل بی جنبگیلوس بودن و از خود راضی بودن را ترک کنم.
خلاصه کلاسم برای لج افتادن با معلم علوم عوض شد و از 2\2 به 2\1 انتقال یافت وقتی به کلاس 2\1 رفتم خیلی از بچه ها منو با کینه نگاه می کردن و ساینا دختر لوس و نونور که از اذیت کردن دیگران و گریه ان ها لذت می برد سر دسته بچه ها بود و اگر کسی به دستوراتش عمل نمی کرد سریع کل بچه ها رو با اون طرف قهر می انداخت تازه قهرشم از این قهر های عمولی نبود بلکه قهری بود که جلوی همه مسغره می شدی و کتک می خوردی خیلی سخت بود برام که خودمو با این کلاس جور کنم اما بعدا برام راحت شد.
اواسط سال بود کهبیشتر بچه های مدرسه به مشهد رفته بودن از کلاس ما فقط سه نفر رفتن بیشتر وسطی بازی میکردیم یک بار سر ورزش کلاس ما با 2\2 قاطی شد.و سر وسطی کلاس ما چهار بار از کلاس 2\2 برد النا نیز به شوخی یه جعبه دستمال رو به ما داد و ساینا هم به من دستور داد که برم و جعبه دستمال رو پر از اب و گچ کنم و جلوی صبا و النا پرت کنم همین کار هم کردم و النا از کار من خیلی ناراخت شد به شادی گفتم بره ارومشون کنه و بگه منو ببخشن شادی هم این کار رو کرد و من ازش متشکرم دوباره النا همه چیز رو از یادش برد و با من مثل قدیم شد از نظر من اگه نمی بخشیدم ایراد نداشت چون بهش حق می دم دو ماه بعد بیست روز مونده به عید خانم پرورشی یه ورقه به ما داد که روش عادت های خوب و بد را نوشته بود وباید عادت هامون رو تیک میزدیم من برای خودم عادتهایی چون مهربانی دست دل بازی و راز داری بی اراده مسغره گستاخ پر خاشگر لج بازی رو زدم ساینا هم اضاف کرد که بسیار پر رو وهواس پرتو لوسم .
منم سکوت کردم و هیچی نگفتم چون نمی خواستم دوستام رو از دس بدم اما وقتی فوزان اومد بهش گفت لوسی منم عصبانی شدم و گفتم هیچ کس از تو لوس تر نیست واین رو که گفتم کل کلاس با من قهر شدن حتی شادی که نمی خواست دوستای خوبشو از دست بده حتی لقب الق هم بهم دادن و رها منو یه بار زد.
وقتی این موضوع رو به صبا گفتم خیلی حمایتم کردن و منو تنها نذاشتن روزایی که درسامون یکی بود به کلاس2\2 می رفتم البته اگرین و زهرا هم خیلی کمکم کردن و نذاشتن یه روز رو تنها بمانم شادی از کلاس 2\2 هم خیلی کمکم کرد و تونستم اشکالاتم رو بفهمم از النا و صبا ممنونم من تونستم اونارو تو سختی ها بشناسم از حمایت هایی که کردن هم ممنونم و بدونن که من هنوز هم دوسشون دارم ممنونم که خوندید ممنون

|